جایگاه کنونی رئیسجمهور در نظام سیاسی ایالات متحده به مراتب با نظرات بنیانگذاران آمریکا این کشور تفاوت دارد. تدوین کنندگان قانون اساسی درآخرین سالهای قرن هجدهم به نهاد ریاستجمهوری بهعنوان مجری و ادارهکنندهٔ قوانین نگاه میکردند و وظایف اندکی را برای وی در قانون اساسی در نظر گرفتند. آنان امیدوار بودند کشوری را تأسیس نمایند که در آن قدرت واقعی در دست نمایندگان ملت و دولتهای ایالتی باشد ودولت فدرال صرفاً به امور خارجی و هماهنگی میان ایالتها بپردازد. قانون اساسی، ورود دولت فدرال به اقتصاد و وضع مالیات را منع کرده و همین دو مورد، بخش وسیعی از اختیارات را از رئیسجمهور سلب کردهاست. تعداد بسیار اندک کارکنان و وزرای رؤسای جمهور اولیه، نظیر جرج واشنگتن و توماس جفرسون، بیانگر آن است که در سالهای اولیهٔ حیات ایالات متحده تا چه اندازه رئیسجمهور و دولت وی فاقد اختیارات بودند. اما طی سالیان متمادی، این وضعیت دگرگون شد.
اکنون رئیسجمهور از نقش چشمگیری در تحولات سیاسی و اجتماعی کشور برخوردار است. وی با انتخاب وزرا، آنگونه که خود صلاح میداند، تصمیمگیری میکند و در بسیاری از مواقع نیز، با استفاده از حق وتو، بر روند قانونگذاری کنگره تأثیر میگذارد. فرماندهی کل نیروهای مسلح و ادارهٔ دیپلماسی خارجی کاملاً در اختیار رئیسجمهور است و وی در صحنه بینالمللی راساً تصمیم میگیرد. بعلاوه، با تأسیس تعداد زیادی وزارتخانه (کابینه ایالات متحده آمریکا) و سازمانهای مستقل تحتنظرِ ستاد کارکنان ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا، وی و مشاورانش در مسائلی نظیر آموزش، اقتصاد، محیطزیست، منابع زیرزمینی و حملونقل دخالت میکند. درحالیکه در سالیان نهچندان دور، این موضوعات در حوزهٔ صلاحیت انحصاریِ دولتهای ایالتی بود.
مشاهده پست مشابه : فروش فوق العاده عطر و ادکلن مردانه
تاريخ : دوشنبه 4 بهمن 1395 | 1:35 | نويسنده : آرشام حیدرزاده |